کلمه ای است که فرهنگستان آن را برای نام طایفه ای از پستانداران پرنده (خفاش) برگزیده است. رجوع به واژه های نو فرهنگستان شود، کبر و عجب و امثال آن نشان دادن. (یادداشت مؤلف) ، قد کشیدن. (آنندراج). بالا کردن. بالیدن. نمو کردن. گوالیدن خواه در آدمی یا نبات و درختان: در دل من درد را نشو و نمای دیگر است زنگ بر آئینه ام چون سرو بالا میکشد. صائب (از آنندراج). می کند در سایه افکندن کنون استادگی سروبالایی که از آغوش من بالا کشید. صائب (از آنندراج). ، بالا کشیدن مالی، بکنایه حیف و میل کردن و خوردن آن. پول و ثروتی را تصاحب کردن و بصاحب آن بازنگرداندن. قرض و امثال آن را نپرداختن. متصرف و مالک شدن مالی که بدو سپرده باشند. به حیله متصرف شدن مال دیگری را. بردن صاحب جمعی مقداری از مال را برای خود به باطل. انکار کردن طلب و قرض کسی را. از مال امانی مبلغی را غاصبانه تملک کردن
کلمه ای است که فرهنگستان آن را برای نام طایفه ای از پستانداران پرنده (خفاش) برگزیده است. رجوع به واژه های نو فرهنگستان شود، کبر و عجب و امثال آن نشان دادن. (یادداشت مؤلف) ، قد کشیدن. (آنندراج). بالا کردن. بالیدن. نمو کردن. گوالیدن خواه در آدمی یا نبات و درختان: در دل من درد را نشو و نمای دیگر است زنگ بر آئینه ام چون سرو بالا میکشد. صائب (از آنندراج). می کند در سایه افکندن کنون استادگی سروبالایی که از آغوش من بالا کشید. صائب (از آنندراج). ، بالا کشیدن ِ مالی، بکنایه حیف و میل کردن و خوردن آن. پول و ثروتی را تصاحب کردن و بصاحب آن بازنگرداندن. قرض و امثال آن را نپرداختن. متصرف و مالک شدن مالی که بدو سپرده باشند. به حیله متصرف شدن مال دیگری را. بردن صاحب جمعی مقداری از مال را برای خود به باطل. انکار کردن طلب و قرض کسی را. از مال امانی مبلغی را غاصبانه تملک کردن
راسته ای از پستانداران که بین تنه و دستهایشان بوسیله غشای نازکی از پوست بدنشان پیوند شده و بکمک آن با حرکت دستها در هوا پرواز میکنند و حشرات را شکار مینمایند. سر دسته این جانوران خفاش است. این راسته را بنام سر دسته شان راسته خفاشان نیز نامند
راسته ای از پستانداران که بین تنه و دستهایشان بوسیله غشای نازکی از پوست بدنشان پیوند شده و بکمک آن با حرکت دستها در هوا پرواز میکنند و حشرات را شکار مینمایند. سر دسته این جانوران خفاش است. این راسته را بنام سر دسته شان راسته خفاشان نیز نامند
قریه ای است پنج فرسنگی میانۀ جنوب و مغرب کاکی. (از فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان لاوربکان بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 54 هزارگزی جنوب باختری خورموج در دامنۀ باختری کوه مند کنار شوسۀ سابق بوشهر کنگان در ساحل دریا واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و گرمسیرمرطوب و دارای 145 تن سکنه، آب آنجا از چاه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و خرما و شغل مردمش زراعت و ماهیگیری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
قریه ای است پنج فرسنگی میانۀ جنوب و مغرب کاکی. (از فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان لاوربکان بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 54 هزارگزی جنوب باختری خورموج در دامنۀ باختری کوه مند کنار شوسۀ سابق بوشهر کنگان در ساحل دریا واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و گرمسیرمرطوب و دارای 145 تن سکنه، آب آنجا از چاه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و خرما و شغل مردمش زراعت و ماهیگیری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
یکی از دهستانهای چهارگانه شهرستان نهاوند و خلاصه مشخصات آن بشرح زیر است: حدود از طرف شمال بکوه سفید وشهر نهاوند، از جنوب بکوه گرو، از خاور به بخش اشترینان شهرستان بروجرد، از باختر به پائین دهستان نهاوند. خاور و جنوب دهستان کوهستانی و مرکز آن دشت است. رود خانه مهم گاماسیاب در این دهستان از درۀ شمالی کوگرو سرچشمه گرفته پس از مشروب نمودن قراء مجاور رودخانه وارد دهستان پائین میگردد. در اراضی قلعه قباد بوسیلۀ نهر بزرگ شعبانی آب رود خانه مذکور گرفته شده بمصرف آبیاری قراء شعبانی، زمان آباد، کوهانی و باغات بسیار شهر نهاوند میرسد. راه شوسۀ نهاوند به ملایر و بروجرد همه جا در شمال نهر و رود خانه مذکور احداث شده است. به قراء واقع در شمال رود خانه گاماسیاب در تابستان اتومبیل نیز میتوان برد ولی راه قراء جنوب رودخانه مالرو میباشد. این دهستان از 67 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 20 هزار نفر است. مرکز دهستان آبادی شعبانی و قراء مهم آن بشرح زیر است: کوهانی، میلاب، دشت، برجک، بابارستم، قلعه قباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، بطور اقتضاء. (ناظم الاطباء)
یکی از دهستانهای چهارگانه شهرستان نهاوند و خلاصه مشخصات آن بشرح زیر است: حدود از طرف شمال بکوه سفید وشهر نهاوند، از جنوب بکوه گرو، از خاور به بخش اشترینان شهرستان بروجرد، از باختر به پائین دهستان نهاوند. خاور و جنوب دهستان کوهستانی و مرکز آن دشت است. رود خانه مهم گاماسیاب در این دهستان از درۀ شمالی کوگرو سرچشمه گرفته پس از مشروب نمودن قراء مجاور رودخانه وارد دهستان پائین میگردد. در اراضی قلعه قباد بوسیلۀ نهر بزرگ شعبانی آب رود خانه مذکور گرفته شده بمصرف آبیاری قراء شعبانی، زمان آباد، کوهانی و باغات بسیار شهر نهاوند میرسد. راه شوسۀ نهاوند به ملایر و بروجرد همه جا در شمال نهر و رود خانه مذکور احداث شده است. به قراء واقع در شمال رود خانه گاماسیاب در تابستان اتومبیل نیز میتوان برد ولی راه قراء جنوب رودخانه مالرو میباشد. این دهستان از 67 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 20 هزار نفر است. مرکز دهستان آبادی شعبانی و قراء مهم آن بشرح زیر است: کوهانی، میلاب، دشت، برجک، بابارستم، قلعه قباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، بطور اقتضاء. (ناظم الاطباء)
ابوالحسن علی بن حسن بن نصر بن خراسان بن عبداﷲ باب دستانی، فقیهی حنفی وفاضلی موثق بود و در صفر سال 368 هجری قمری در سمرقنددرگذشت. (از معجم البلدان). ابوالحسن علی بن حسن بن نصر بن خراسان بن عبدالله بن طلحه بن قیس بن ثعلبه بن مالک بن خویشان قیشی باب دستانی از مردم باب دستان یکی از محلات سمرقند بود که از فضلای ثقه بود و راستگوی و از فقهای صاحب رأی گرائیده بسوی دانش و حدیث و در سمرقند بسال 368 هجری قمری به ماه صفر رحلت کرد. (احوال و اشعار رودکی، نفیسی ج 1 س 453 بنقل از انساب سمعانی) ، نام مولای عایشه، نام پدر عبدالرحمن بن بابا یا باباه تابعی، نام پدر عبدالله بن بابا یا بابی یا بابیه تابعی. (منتهی الارب)
ابوالحسن علی بن حسن بن نصر بن خراسان بن عبداﷲ باب دستانی، فقیهی حنفی وفاضلی موثق بود و در صفر سال 368 هجری قمری در سمرقنددرگذشت. (از معجم البلدان). ابوالحسن علی بن حسن بن نصر بن خراسان بن عبدالله بن طلحه بن قیس بن ثعلبه بن مالک بن خویشان قیشی باب دستانی از مردم باب دستان یکی از محلات سمرقند بود که از فضلای ثقه بود و راستگوی و از فقهای صاحب رأی گرائیده بسوی دانش و حدیث و در سمرقند بسال 368 هجری قمری به ماه صفر رحلت کرد. (احوال و اشعار رودکی، نفیسی ج 1 س 453 بنقل از انساب سمعانی) ، نام مولای عایشه، نام پدر عبدالرحمن بن بابا یا باباه تابعی، نام پدر عبدالله بن بابا یا بابی یا بابیه تابعی. (منتهی الارب)
باج گیرنده. عشار. ساعی. (دستوراللغه) : باج ستان ملوک تاج ده انبیا کز در او یافت عقل خط امان از عقاب. خاقانی. واو بخوبی ز روم باج ستان بنکوئی ز چین خراج ستان. نظامی
باج گیرنده. عشار. ساعی. (دستوراللغه) : باج ستان ملوک تاج ده انبیا کز در او یافت عقل خط امان از عقاب. خاقانی. واو بخوبی ز روم باج ستان بنکوئی ز چین خراج ستان. نظامی
مال ستاننده. آنکه مال از دیگران گیرد. زر و سیم گیرنده از دیگران. خراج ستان. ضبط کننده دارایی و خواستۀ کسان: مر حاشیۀ شاه جهان را و حشم را هم مال دهنده ست و هم مال ستان است. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 9)
مال ستاننده. آنکه مال از دیگران گیرد. زر و سیم گیرنده از دیگران. خراج ستان. ضبط کننده دارایی و خواستۀ کسان: مر حاشیۀ شاه جهان را و حشم را هم مال دهنده ست و هم مال ستان است. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 9)
دهی است از دهستان دول بخش حومه شهرستان ارومیّه که در 56 هزارگزی جنوب خاوری ارومیّه و 3 هزارگزی باختر شوسۀ ارومیّه به مهاباد در دره واقع است. ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 300 تن سکنه، آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و چغندر و توتون و انگور و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دول بخش حومه شهرستان ارومیّه که در 56 هزارگزی جنوب خاوری ارومیّه و 3 هزارگزی باختر شوسۀ ارومیّه به مهاباد در دره واقع است. ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 300 تن سکنه، آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و چغندر و توتون و انگور و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)